کافی ست دلت بهار باشد ...
از اشک تو سبز می شود خار ...
از خنده ات آب می شود برف...
در دست تو لانه می کند سار ...
کافی ست بخواهی ...
آسمان را بر اسب سیاه شب، سواره...
دست تو به ماه می رسد ...
باز از پنجره می چکد، ستاره....
بذر از تو و صد جوانه از من...
کافی ست که با زمین بگویی ...
سرخ ترین عاشق از تو سرسبز ترین ترانه از من ...
کافی ست که وقت پرکشیدن ...
در چشم تو انتظار باشد ...
کافی ست بخوانی آسمان را...
****یا اینکه دلت بهار باشد*****
دیروز آن مرد آمد ، آن مرد با اسب آمد ، داد زد :
زن!! غذا حاضر است ؟
امروز آن مرد آمد ، آن مرد با پراید آمد ، گفت :
عشقم غذا حاضره ؟
فردا آن مرد می آید ، آن مرد با پیشبند میاید ، میگوید :
عجقم غذا چی درست کنم ؟! :||
:: موضوعات مرتبط:
طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 458